جدول جو
جدول جو

معنی ملک طراز - جستجوی لغت در جدول جو

ملک طراز
آرایش دهنده ملک. آرایندۀ مملکت:
به نی عسکری ملک طراز
عسکرآرای ملوک بشرند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملک ناز
تصویر ملک ناز
(دخترانه)
ملک (عربی) + ناز (فارسی) فرشته زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملک آرا
تصویر ملک آرا
آنکه موجب آرایش و رونق مملکت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملک ران
تصویر ملک ران
پادشاه، فرمانروا
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ / نِ)
ملکت طرازنده. ملک آرا. آنکه مملکت را رونق و آرایش دهد:
افسرخدای خسرو، کشورگشای رستم
ملکت طراز عادل ملت فروز داور.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ وَ)
عامل و متصدی. (آنندراج).
- عمل طراز فلک، عقل عاشر که آن را عقل فعال نیز گویند. (آنندراج) :
عمل طراز فلک در صلاح کون و فساد
اگر نهد بخلاف مصالح تو مدار.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ اَ کَ)
مدح سرای. مدیحه گوی. مدیحه خوان:
کاو به صدر اندر بنشسته به آئین ملوک
همچنان مدح نیوشنده و من مدح طراز.
فرخی
لغت نامه دهخدا
ملک آرا. کسی که آرایش می کند و مرتب می کند مملکت را. (ناظم الاطباء). که موجب نظم و رونق مملکت است:
به شمشیر از جهان برداشت نام خسروان یکسر
نماند از بیم آن شمشیرملک آرای گیتی بان.
فرخی.
همه ترکستان بگرفت و به خانه بنشست
به شرف روزفزون و به هنر ملک آرای.
فرخی.
رای ملک آرایت این معنی در این فکرت بدید
قوت خویش آشکارا کرد و ضعف من نهان.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 471).
رای ملک آرای خاتون آفتاب دیگر است
بر زمین از آفتاب آسمان روشنتر است.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 101).
کرد روشن عالمی از رای ملک آرای خویش
آن خداوندی که سلطان جهان را مادر است.
امیرمعزی (ایضاً ص 101).
عقل رامشگری است روح افزای
عدل مشاطه ای است ملک آرای.
سنائی.
او پادشاه خردمند و عادل و ملک آرای بود. (چهارمقاله).
شغل دیوان حق زباطل فرق کلک تو کند
کلک ملک آرای را چون فرق بشکافی دونیم.
سوزنی.
ملک توران مهره کردار است بر روی بساط
رای ملک آرای تو بر مهره ماهر مهره باز.
سوزنی.
جهان به کام تو باد ای وزیر ملک آرای
که تا به دولت شاه جهان تورانی کام.
سوزنی.
حقیقت است که در ملک شاه ملک آرای
ز رای اوست ترازوی عدل را شاهین.
سوزنی.
کلک او رخسار ملک آرای باد
دست او زلف ظفرپیرای باد.
خاقانی.
هر مبالغتی که رأی ملک آرای شاه در تمهید قواعد انصاف و تشیید مبانی انتصاف فرماید، طلیعۀ دوام دولت و مقدمۀ بقای سلطنت بود. (سندبادنامه ص 112).
خلف دودۀ سلغر شرف دولت و ملک
ملک آیت رحمت ملک ملک آرای.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 734).
خسروا دانی که در طی ممالک هرزمان
رای ملک آرای تو از غیب آگاهی دهد.
نزاری قهستانی.
آفتاب از رقص همچون ذره ننشیند گرش
در صفا با رأی ملک آرای او همبر نهند.
ابن یمین.
عید نو بر خسرو خسرونشان فرخنده باد
رأی ملک آرای او را شاه انجم بنده باد.
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ)
اداره کننده ملک. فرمانروایی کننده. فرمانروا:
ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه
کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 454).
و رجوع به ملک راندن و ملک رانی شود
لغت نامه دهخدا
ملک باز فرمانفرمای دیار مغرب، مؤلف حبیب السیر ضمن شرح حال جالینوس آرد: در روضهالصفا مسطور است که جالینوس در وقتی که در بلدۀ مقدونیه از بلاد یونان اقامت داشت یکی از جواری ملک باز را که فرمانفرمای دیار مغرب بود و جمیع ملوک آن نواحی اطاعت او مینمودند علت برص عارض شد ... و باز فی الحال قاصدی جهت آوردن جالینوس نزد نیقاس فرستاد چون نیقاس مخالفت امر ملک باز نمیتوانست نمود جالینوس را رخصت فرمود و حکیم ... بعد از انقضای یک ماه در مجلس ملک باز بار یافت، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 168-170 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
ملک آرای:
ماه ملک آرا غیاث الدین محمد آنکه هست
بر مراد خاطر او چرخ و انجم را مدار.
وحشی.
رجوع به ملک آرای شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
عباس میرزا (1255- 1316 هجری قمری). پسردوم محمدشاه و برادر کوچکتر ناصرالدین شاه. مادر وی خدیجه خانم نام داشته و خواهر یحیی خان چهریقی بوده است. عباس میرزا پس از مرگ پدر همواره مورد سؤظن برادر خود ناصرالدین شاه بود. مدت بیست و هفت سال در بغداد و استانبول تبعید بود و در سال 1294 با کسب اجازه از ناصرالدین شاه به ایران برگشت و به ملک آرا ملقب شدو حکومت زنجان به او واگذار گردید اما وی از ترس شاه از آنجا به قفقاز گریخت و سپس مجدداً در سال 1296 به وساطت میرزا حیسن خان سپهسالار به تهران مراجعت کردو حکمران قزوین شد. پس از قتل ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه او را به دربار سزار روسیه فرستاد. در سال 1314 هجری قمری به جای میرزا محسن خان مشیرالدوله به وزارت عدلیه منصوب گردید و سرانجام در حدود 61سالگی در تهران درگذشت. وی شرح احوال خود را با نثری روان و بدون تکلف به رشتۀ تحریر کشیده است. (از مقدمۀ شرح حال عباس میرزا ملک آرا). و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملکت طراز
تصویر ملکت طراز
کشور تراز آنکه کشور را زینت و رونق بخشد: (افسر خدای خسرو کشور گشای رستم ملکت طراز عادل و ملت فروز داور) (خاقانی. سج. 189)، آنکه پادشاهی را زینت و رونق دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل طراز
تصویر عمل طراز
عامل و متصدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملک آرای
تصویر ملک آرای
شهر آرای کشور آرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملک ران
تصویر ملک ران
شهریار سلطنت کننده پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار